معنی احکم الحاکمین
لغت نامه دهخدا
احکم الحاکمین. [اَ ک َ مُل ْ ک ِ] (اِخ) اعدل حکام. داورتر داوران. باری تعالی: و نادی نوح ٌ رَبّه فقال رَب اِن ّ ابنی مِن اَهْلی وَ اِن ّ وَعدَک َ الحَق ّ وَ اَنت َ احکم الحاکمین. (قرآن 45/11).
احکم
احکم. [اَ ک َ] (ع ن تف) نعت تفضیلی از حکم و حکمت. عادل تر. داورتر. (مهذب الاسماء). دانشمندتر. حکیم تر.
- امثال:
احکم من زرقاء الیمامه.
احکم من لقمان.
احکم من هرم بن قطبه. (مجمعالأمثال میدانی).
|| محکم تر. استوارتر: ان ّ احکم المصنوعات و اتقن المرکبات ما کان تألیف اجزائه... (رسائل اخوان الصفا).
احکم. [اَ ک َ] (ع اِ) از اعلام است.
حاکمین
حاکمین. [ک ِ] (ع ص، اِ) ج ِ حاکم در حالت نصبی و جرّی. حاکمون.
- احکم الحاکمین، یکی از نامهای صفات خدای تعالی. استوارترین داوران. داورتر داوران. رجوع به احکم الحاکمین شود.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
حل جدول
عربی به فارسی
با حکم قضایی فیصل دادن , فتوی دادن (در) , داوری کردن , محکوم کردن , مقرر داشتن , دانستن , فرض کردن , فتوی دادن , حکم کردن , فیصل دادن , احقاق کردن , حکومت کردن , حکمرانی کردن , تابع خود کردن , حاکم بودن , فرمانداری کردن , معیف کردن , کنترل کردن
فرهنگ فارسی آزاد
اَحْکَم، مُحکم تر، استوارتر،
آیه های قرآن
آیا خداوند بهترین حکمکنندگان نیست؟!
و نادى نوح ربه فقال رب ان ابنی من اهلی و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمین
نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه حکمکنندگان برترى!»
قال رب احکم بالحق و ربنا الرحمن المستعان على ما تصفون
(و پیامبر) گفت: «پروردگارا! بحق داورى فرما (و این طغیانگران را کیفر ده) ! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که در برابر نسبتهاى نارواى شما، از او استمداد مىطلبم!»
معادل ابجد
229